فکر میکردم دیر شده
از دیگر ترسهای بزرگ من که مانع از پذیرفتن اشتباهاتم میشد و اجازه نمیداد که به تغییر فکر کنم این بود که دیگر خیلی دیر شده بود و این کار برای من فایدهای ندارد.
هی همهاش درگیر این بودم که حالا کی میخواهم عوض بشوم، کی فرصت میکنم که برند بشوم و کی فرصت میکنم که این همه آموزش را ببینم، کی فرصت میکنم که خودم را به دیگران ثابت بکنم، کی فرصت میکنم که جبران گذشته را بکنم و کی فرصت میکنم که دوباره وارد بیزینس جدیدی بشوم و....
آیا شما هم تا حالا درگیر اینگونه تردیدها شدهاید؟
باور غلطی که به ما داده بودند این بود که حالا از من گذشته و دیگر دیر شده، من دیگر توانش را ندارم و ... .
این باورهای محدودکننده باعث ناامیدی و یآُس شدیدی در من میشد و هر کاری که میخواستم شروع بکنم، به جای اینکه اشتیاق برای آغاز داشته باشم ترس از به پایان نرساندن آن را داشتم.
به همین خاطر اصلاً انگیزه کافی برای یک کار را به دست نمیآوردم و شروع به اقدام نمیکردم.
ولی استاد عزیزم آقای هدایت محمودی به من نکته مهمی را در این رابطه فرمودند:
عمر هر کدام از ما فقط یک ثانیه هست و این ثانیهها در هرلحظه در حال شارژ شدن، هستند و ممکن است بعد از گذشت این یک ثانیه، دیگر شارژ نشود.
تابهحال به قبرستان رفتید؟
اگر روی سنگقبرها را ببینید تاریخهای تولد و وفات مختلفی را میبینید که طول عمرهای مختلف را نوشتهاند.
یکی 10 سال، یکی 20 – 30 – 40 – 50 و یا حتی 100 سال هم نوشتهشده.
کمی دقت بکنید، خیلی از آن افراد اصلاً فکر نمیکردند که به این زودی بمیرند و خیلی از آنان باورشان نمیشد که اینقدر عمر طولانی داشته باشند.
چرا؟ چون اصلاً عمر دست ما نیست و فقط خداوند بزرگ میداند که ما چند سال قرار است زندگی بکنیم.
استاد عزیزم به من گفت: میثم تو دوست داری که بعد از مرگت روی سنگقبرت چه چیزی بنویسند؟
یک آدم پولدار که چند تا خانه و ماشین داشت و کلی چک گنده پاس کرد یا یک فردی که آدم خیلی خوبی بود و به خیلی از مردم کمک میکرد؟
اگر این سؤال را از شما بپرسند چه جوابی میدید؟
قطعاً آدم خوبی بودن اهمیت بیشتری دارد. چون ما وقتیکه از این دنیا میرویم هیچکدام از چیزهایی که متعلق به این دنیا هست را با خودمان نمیبریم! بلکه تنها با افکار و اعمالی که انجام دادهایم به دنیای دیگر سفر میکنیم.
استادم من را متوجه این موضوع کرد که باید از زمان محدودی که در اختیارم قرار دادهشده به بهترین وجه استفاده بکنم و آدم خوبی باشم.
این هدیه خداوند به من است و تنها من میتوانم این هدیه را زیبا طراحی کنم.
دوست من، زمان یک توهم است و تنها برای این به وجود آمده که ما از نظم موجود در دنیا مطلع بشویم.
چون هر اتفاقی باید بر اساس نظم خاصی بعد از یک اتفاق دیگر بیافتد، مشمول زمان میشود.
بنابراین هیچ ربطی ندارد که ما چند سالمان هست و در چه وضعیتی داریم زندگی میکنیم. فقط کافی است که اراده بکنیم و بفهمیم که دوست داریم این زمانی که در اختیارمان قرار داده شده را در چه مسیری مصرف کنیم.
تا وقتیکه ما آن کاری که دوست داریم را پیدا نکنیم و از زندگی لذت نبریم از زمان و عمرمان درست استفاده نکردیم.
این همان درد حسرتی هست که خیلی از انسآنها بعد از مرگشان دچار آن میشوند.
خیلی از ماها وقتیکه میمیریم تازه متوجه میشویم که چقدر میتوانستیم آدم بهتری باشیم.چقدر میتوانستیم زندگی بهتری داشته باشیم و لذت بیشتری از زندگی خودمان ببریم. ولی نداشتن آگاهی از اینکه انسان و دنیا چطور کار میکند و چه اصولی بر زندگی ما حاکم هست، نتوانستیم آن استفاده مطلوب را از عمر خودمان ببریم و در نهایت با احساس بد دنیا را ترک کردیم.